…
فصل مورد علاقه من قطعا پاكسازي خواهد بود.
براي كسي ك داره به تغيير DNA فكر ميكنه ، مبحث پاكسازي ، مورد اهميت و خيلي هم جالب به نظر ميرسه.
وقتي حرف از پاكسازي ميزنيم در واقع ميخايم چي رو از چي پاكسازي كنيم؟!
اصلا چرا بايد پاكسازي كنيم؟!
وقتي يه آبميوه رو چپه ميكنيد رو ميز چه اتفاقي ميافته؟!
بله ميز كثيف ميشه، در واقع نظم قبلي بهم ريخته، و حالا ممكنه اون آب ميوه بقيه چيزايي كه رو ميزه رو هم كثيف كنه و اگه جمعش نكنيم چه بسا ك خرابكاري هايي رو هم به بار بياره.
بدن و فكر و ذهن و مغز انسان هم همينه.
وقتي كه ما ميايم ديتاي اشتباهي روش ميريزيم.
وقتي يه روند تكراري رو سال ها انجام ميديم.
برنامه هاي تلوزيوني تكراري رو تماشا ميكنيم…
وقتي سالهاست ك نحوه ي خورد و خوراكمون شكل خاصي رو داره…
بايد بيايم برسي كنيم ببينيم چيا رو به خودمون داريم انتقال ميديم.
وقتي باورهاي قديمي رو نسل هاست ك داريم روي ژن خودمون حمل ميكنيم…
تمامي اطلاعاتي ك بصورت غذا و خوراك به جسم و ذهنمون ميديم نتيجه ي خاص خودش رو داره.
چون ما داريم بوسيله ي همون ديتا ها فكر ميكنيم و تصميم ميگيريم و در نتيجه ،عمل ميكنيم👍
و دنياي ما چيزي نيست جز عادات به اعمالمون.
پس رژيم غذايي و كنترل ديتاهاي ورودي نقش بزرگي رو قراره تو پاكسازي جسم و ذهنمون بازي كنه.
اين ك بدونيم چي ميخوريم، چي ميبينيم، چي گوش ميديم.
حالا ما قراره ورودي هامون رو كنترل كنيم تا هر چيزي وارد وجود زيبامون نشه.
باورها و ديتاهاي قبلي ك تو وجودمونه و داره آزارمون ميده رو چيكار كنيم !؟؟
ديتاهايي كه بصورت باورهاي محدود كننده دراومده و مارو مجاب به اطاعت از خودشون ميكنن.
باورهايي كه ممكنه جامعه، خونواده، رسانه ها تو ضمير ناخودآگاهمون ذخيره كردن …
با اونا چيكار كنيم؟!
خيلي راحت بگم : بايد پاكشون كنيم.
شايد اصلا ندونيد كدوم باورهاتونه كه مخربه…
از كجا تشخيص بديم كه كدومش مخربه و كدومش سازنده؟!
اگه به من باشه ك ميگم همه باورهاتون رو پاك كنيد.
خوب و بد باهم…
صفر مطلق…
همون نقطه اي ك هيچ، اتفاق ميافته.
يعني خالي از هر باور و احساس خاصي بودن.
سبك بال و آسوده، نرم و روان بودن.
راجع به نقطه صفر مطلق كتاب هاي زيادي نوشته شده و من به جمع بندي اونا اكتفا ميكنم.
و مفهوم حالت صفر رو بصورت خلاصه وار اينطور بيان ميكنم:
حالت صفر مطلق اون نقطه اي از آگاهيه ك ما فقط يه بيننده ايم …
نه تفكري وجود داره و نه قضاوتي…
ما فقط مثل آب روان ، جاري هستيم و بس…
لحظه صفر يعني يكي شدن با طبيعت اطراف…
يعني اصل مقبوليت…
براي پاكسازي از هر ديتايي ك تو وجود نازنينمون هست و بايد ما سروسامونش بديم، ابتدا بايد وارد حالا صفر مطلق بشيم.
ببنيم طبق رسالتمون و نداي درونيمون اون ديتا و باور به دردمون ميخوره؟
اگه نه ، به سريعترين روش پاكسازيش كنيد.
خوب و بد رو هيچ كسي جز خودمون نميتونه تشخيص بده.
اون قلب زيبا تشخيص دهنده خوبي و بدي كار براي شماست .
ملاك تشخيص رو درست انتخاب كنيد.
كسي نميتونه به شما خوبي و بدي رو نشون بده مگر اين كه راهش با شما يكي باشه.
و راه هر انسان با انسان ديگه متفاوته.
پس هر كس خودش بايد مسير خودش رو انتخاب كنه.
وقتي ميبينيد يه چيزي تو وجودتونه كه داره آزارتون ميده ، ببينيدش، به وجودش آگاه بشيد . و اون رو پاكسازي كنيد.
روش هاي پاكسازي تو مذاهب و كشورهاي مختلف متفاوته و حالا من ميخام شما رو با روش پاكسازي خودم آشنا كنم.
و من اين روش رو براي خودم به اجرا در ميارم تا جسم و ذهنم رو از ديتاهاي ورودي پاكسازي كنم.
من وقتي خاستم ك تبديل به يه انسان ديگه بشم،
اون خاستن از ته دل ، خودش شروع يك راه بود…
پس من فقط ميتونم مسير خودم رو براتون شرح بدم و شما هم فقط ميتونيد شنونده باشيد و از مسيري ك من رفتم نريد…
بلكه ببينيد، و از مسير من الهام بگيريد تا تو مسير خودتون ازش استفادع كنيد…
ميبينيد ك كم كم داريم وارد مسير ميشيم…
بله…
بعد از پاكسازي شما در واقع وارد مسيري ميشيد كه خودش شروع بيداريه .
پاكسازي براي من از خاستن شروع شد…
مثل همه…
همه چيز از خاستن شروع ميشه.
يه نظريه غير علمي هست كه ميگه، حضور ما تو اين كره خاكي حاصل خاستن ما بوده!!
يعني ما يروزي خاستيم كه تو اين سياره باشيم.
من كاملا با اين نظريه موافقم…
چون نميتونم ردش كنم…
و هر نظريه اي ك نشه ردش كرد، پس درسته👍
پاكسازي من هم از لحظه اي شروع شد كه، خاستم…
بارها خاسته بودم ولي اين بار فرق ميكرد…
اين بار از ته دلم خاسته بودم ك هرچي بار منفيه رو از وجودم پاك كنم…
نفس عميقشم اومده بود.
بعد از اون ميتونم بگم اتفاقات عجيبي برام افتاد.
علايق غذاييم…
مورد هاي رفتاريم…
دوستاي اطرافم…
كتاب ها و فايل هايي ك دريافت ميكردم….
همه و همه من و به مسير پاكسازي ميبرد…
قبل اون گوشت ميخوردم…
كم، ولي ميخوردم…
يبار داشتم يه تكه از مرغ و گاز ميزدم ك نيمپز بود…😖
شايد ديدن لخته خون لاي گوشت براي من تو اون لحظه لازم بود…
از اون روز ديگه لب بهش نزدم…
تا گذشت و ديدم ك شش ماهه ك من گوشت نخوردم،
نه خريدم و نه خوردم…
حتي ديگه از گوشت خوردن بيزار بودم…
احساس و ارتباطم با حيوونا هم بيشتر شده بود…
از اين كه اين همه سال حيوونايي بيچاره رو ميگشتن و من هم سهمي از اين كشتار داشتم… ناراحت بودم…😔
اينا همه افكاري بود ك تو اون سالها به من دست ميداد و تشويشم ميكرد به گياهخاري…
البته الان خيلي به اين موضوعات فكر نميكنم و خودم و آزار نميدم و ميزارم پاي چرخه ي طبيعت …
ولي خودم گياهخاري رو بيشتر دوست دارم و ترجيه به خوردن گياهان خيلي بيشتره تا به خوردن حييووناي با احساس…
اينم بگم ك هميشه منطقم به تعادل بيشتر بوده و خودم رو تو رياضت نخوردن يه ميگوي خوراكي نميزارم و اعتقاد قلبيم هم براي خوردن جانداران دريايي بيشتره تا حيووناي خُشكي.
يعني هيچ علاقه اي به خوردن حيوونايي تو طبيعت سبز ندارم.
ولي تو طبيعت آبي ميل به خوردن ماهي و ميگو جزيي از طبيعت منه و هيچ منعي براي خودم نميبينم و احساس بدي هم ندارم و در نهايت كه ؛ تعادل برقرار باشه….
حتي به كارماي اين ك بعد از تناسخ ، اين جسم خوراك ماهي ها هم بشه مشكلي ندارم.
خلاصه ك ما خاستيم و شد.
نه اين كه گياهخاري خاسته باشم.
من پاكسازي خاسته بودم ولي طبيعت من و به مسير انداخت.
خود به خود…
پس من نميتونم به شما بگم براي پاكسازي بايد گياهخار بشيد…
چون براي من اتفاق افتاده…
و شايد مسير براي شما اين شكلي نباشه.
بعد از مساله ي گياهخار شدن ، اين جسم خيلي سبكتر از قبل شد…
اين موضوع رو كاملا درك ميكردم…
راحت ميخابيدم…
راحت بيدار ميشدم…
مغزم خوب كار ميكرد…
بار منفي كمتري داشتم و ديگه حس ميكردم آروم شدم و كمتر عصبي ميشدم.
پس …
وقتي ميخاي پاكسازي كني…
و از ته دلت ميخاي؟!؟
طبيعت خودش فرمون و به دست ميگيره از بهترين مسير ميبردت.
اين كه نخوردن موجودات چقدر براي من موهبت داشت تو قالب اين كتاب عنوان كردني نيست چون كاملا داستان موهبت ها ماوراي طبيعي و مختص شخص دريافت كننده
…
پس من هم از گفتن اون موارد معذورم و از بحث گياه خاري خارج ميشم.
پاكسازيه پينه آل:
روند پاكسازي جسم براي من تحت اختيار خودم نبود.
فايل هايي كه دريافت ميكردم بيشتر من رو با جسم و كالبد خودن آشنا كرد.
ريز به ريز ، سلول به سلول…
از آپانديس تا هيپوفيز…
آشنايي با غده ي پينه آل ، حقيقتي بود كه من رو با علم بيگانه كرد…
نه اين كه من مخالف علم باشم…
من از اون روز به قابل تحريف و تغيير بودن علم آگاه شده بودم…
بيشتر از ٢٠ سال از عمرم رو براي درس خوندن گذاشته بودم…
ولي تا اون روز متوجه اين غده ي جادويي نبودم…
اين آنتن اتصال به جهان هستي…
پاكسازي پينه آل و دروازع ورود به ابعاد بالاتر…
به دلايل خاص اين قسمت از كتاب فعلا حذف ميشود🤚
(…)
مورد بعدي ك تو مسير پاكسازي خيلي خودنمايي ميكرد موضوع شخصي عصبانيت و سرعت زياد من بود…
كه در واقع مربوط ميشد به ذهنيتم كه بايد پاكسازي ميشد…
كلا عجله خيلي داشتم هميشه…
اين ريشه در خيلي چيزها داشت…
مثلا ژن پدري بنده مدام در حال تلاش با سرعت بالا بود.
و اين سرعت بالا به من هم انتقال پيدا كرده بود.
من به اين موضوع آگاهي پيدا كرده بودم و حالا طبيعت در حال رفع اين موضوع براي من بود.
وقتي داريم از طبيعت حرف ميزنيم يعني زبان نشانه ها…
چون طبيعت با زبان نشانه ها با ما حرف ميزنه.
بايد بلدش باشيم و اعتقاد قلبي داشته باشيم ك نشانه ها براي ما ارسال ميشن.
چون اگه اعتقاد قلبي وجود نداشته باشه به بازي ميگيريم و برامون حكم احتمالات رو داره.
حالا از طبيعت هي ايما و اشاره…
از ما فهميدن و انجام ندادن…
يعني چي؟!
يعني من نشونه ها رو دريافت ميكردم و حتي ميفهميدمشون…
ولي چون فيزيك و ذهنم سالها عادت كرده بود به سرعت ، انجام دادن كارها با سرعت كم خيلي سخت بود…
چه بسا كه گفتم اين سرعت بالا از طريق ژن به من انتقال داده شده…
يعني تو ژن من نشسته و حالا بايد من اين عادت رو از روي ژن خودم تغيير ميدادم…
زمين ميخوردم، دستم ميسوخت، از نظر مالي سوخت ميدادم…
و همه و همه نتيجه ي اين بود كه سرعت انجام كارهام بالا بود…
همه دوستام هم اين رو ميدونستن كه من كاري رو بخام انجام بدم سريع اتفاق ميافته وشايد از نظر اونا ، اين ويژگي خوب در من باشه…
ولي نه…
هميشه خوب نبود.
بهترين كارها زماني نتيجه خوبي دارن كه تو حالت آرامش انجام داده بشن…
ظريفترين كارهاي دستساز رو ببينيد…
همه و همه حاصل آرامش دست اون هنرمند هستن.
يه كوزه گر ، با عجله نميتونه اون هنر رو به كوزه ي زير دستش انتقال بدع.
بايد اون ذوق و هنر رو با آرامش از طريق انگشتاش به اون تيكه گل اعمال كنه تا يه اثر هنري خلق شه…
و همين مثال رو هم براي يه بافنده ي جاجيم يا گليم هم ميشه زد 👍
ولي من همه كارام رو با عجله و شتابدار انجام ميدادم و اين از لذت ديدن لحظه ي حال ، كم ميكرد…
تصميمم رو گرفته بودم كه خودم و كنترل كنم.
سرعتم رو كم كنم.
به زندگي با سرعت كم ادامه دادن براي من لذتي بيش از پيش داشت…
ولي به همين سادگي نبود.
بارها به عقب بر ميگشتم و بارها مچ خودم رو ميگرفتم.
كلا تغيير اولش سخته.
ولي بعدش كلا ميشه عادت و هرچه عادت هاي خوب رو جايگزين عادت هاي بد كنيم…
زندگيمون شيرين تر ميشه.
پس سختي مسير رو به جون ميخريدم و براي دوري از عادات مخربم خودم رو مدام زير نظر داشتم.
بعد از چند ماه ديدم ك سرعتم تو برخورد با موضوعات خيلي خوب شده و اينجوري درك درست تري راجع به مسائل دارم.
و درك درست تر هم موجب حل و فصل بهتر ميشد.
عادتي ك تو ژن من بود… تغيير دادم…
اين عادت يكروزه و ٢١ روزه تغيير نكرد…
بلكه ماه ها طول كشيد…
ولي حالا من از نتيجش لذت ميبرم.
شما هم وقتي وارد مسير شديد خود به خود متوجه تغييرات خودتون ميشيد…
عادت هاي بد و مخرب رو تو خودتون شناسايي ميكنيد و ميبينيد كه فيزيكتون ناخود اگاه داره اون عادات رو ترك ميكنه و عادت هاي خوب رو جايگزين ميكنه…
و اين از خاستن شما اتفاق ميافته👍
چنتا مثال براي پاكسازي از احساسات براتون ميزنم تا خوب تو مغزتون جا بيافته…
لحظه ي حال يا همون لحظه ي صفر مطلق به جرات قدرت اين رو داره كه ايگو ها و شخصيت نا خوداگاه مارو به خودمون نشون بده.
يعني وقتي ما وارد لحظه ي حال ميشيم، احساسات ما از اعماق وجودمون بيدار ميشن و خودنمايي ميكنن.
ترس، قضاوت، خشم، غرور ،شادي ، سرخوشي، غم…
اينا همه از درون ما نشات ميگيره و ما بايد مثل يه شكارچي ماهر منتظر باشيم تا سر بزنگاه مچ خودمون رو حين ارتكاب جرم بگيريم و آگاه باشيم كه اين جسم و روح پاك ما لايق لحظات منفي و سياهي نيست…
انتخاب با خودمونه كه كدوم احساسات رو داشته باشيم…
هر گاه حس كرديم كه داريم به كسي حسادت ميكنيم…
مچ خودمون رو بگيريم و پاكسازي كنيم…
هرگاه در عمل ، ترس وارد وجود نازنينمون شد، آگاه باشيم كه ما لايق ترس نيستيم و ترس توهمي بيش نيست…
هرگاه با غرور مواجه شديم و حس كرديم از كسي برتري داريم ،
آگاه باشيم كه غرور لبه ي باريك پرتگاهيه كه اون سرش سقوطه…
و يادتون نره كه شيطان قسم خورده كه انسان رو از طريق ذهن منحرف كنه…
و در قلب هيچ جايي براي حضور نيروهاي منفي و تاريك نيست…
با زدن اين مثال ها خاستم شما رو با معقوله پاكسازي آشنا كنم.
شايد خيلي كتابي نگفتم…
ولي قدرت رو در همين ميبينم ك كتابي نيستم🙋🏼♂️
حالا چه فرقي ميكنه كتابي باشه يا نه؟!
مهم اينه شمايي كه داري اين مطلب رو ميخوني گرفته باشي من چي گفتم .
نتيجه برام مهمه ، و نتيجه اگه درك موضوع نباشه من كارم رو درست انجام ندادم.
براي موضوع پاكسازي بازم مثال ميزنم تا بدونيد تو زندگياتون چه چيزهايي رو بايد پاكسازي كنيد و نتيجه ي پاكسازي چيزي جز عشق نخواهد بود.
پس خودتون به خودتون آگاه باشيد…
منفي هارو شناسايي و پاكسازي كنيد.
و اين قلب پاك رو معيار شناسايي منفي از مثبت ها كنيد.
اون آگاهتره…
مساله ي بعدي راجع به پاكسازي اينه ك ما منفي هاي اطرافمون رو چجوري پاكسازي كنيم؟!
و اين كه اصلا اون منفي ها چيا هستن؟!
هر مساله اي ك داره شما و ناراحت ميكنه از نظر قلبي ، منفي داره…
شما اين موضوع رو بخوبي درك ميكنيد.
پس پاكسازي اون موضوع براتون بايد اولويت داشته باشه.
حالا چطوري پاكسازي كنيم؟!
ببينيد شما نياز نداريد كه موضوع يا فرد خاصي يا شرايط خاصي رو پاكسازي كنيد.
شما يك انسانيد و شرايطي ك الان شمارو احاطه كرده چيزي نيست جز تفكرات و خاسته هاي شما.
يعني اين شرايطي ك شما الان براي خودتون به عنوان زندگي ميبينيد حاصل تفكرات و احساسات خودتون يا نياكان شما بوده.
تمامي ضرات در جهان هستي داراي جازبه بوده و هر ضره به ناچار در كنار ضره هاي مشابه خود قرار ميگيرند…
مثل براده هاي روي آهن ربا…
اين مثال رو تقرييبا براي تمامي دوستاني كه با بنده در ارتباط هستن عنوان كردم…
و از شما ميخام كه يكم تصوراتتون رو بديد دست من…
تصور كنيد يه آهنربا رو ميندازيم روي خاك…
ورش داريد چي ميبينيد!؟
همون سياهيايي كه الان روي آهنربان…
اونا چي هستن؟!
از چه جنسي هستن؟!؟
براده هايي كه همگي حاصل همفركانسي ضراتي هستن كه الان روي آهنربا قرار دارند…
اين مثال رو بياريد تو خونواده و محل و فاميل و مدرسه و دانشگاه و پارك و سينما و خلاصه همه جا…
انسان هايي كنار هم هستن كه فركانس ذهني مشابه هم رو دارن و طبيعت كنار هم جمعشون كرده…
حتي شده براي تماشاي يك فيلم سينماييي در فلان سينما…
همه اون انسان ها با هدف ذهني ديدن بازي فلان بازيگر و يا فيلم نامه ي زيباي فلان فيلمنامه نويس راس ساعت مشخص در سينما دور هم جمع ميشن…
پس شما قاعدتا با انسان هاي هم فركانس خودتون كنار هم قرار ميگيريد…
اگه از شرايط محيطي كه توش قرار داريد راضي نيستيد…
اگه از شرايط خونواده اي ك توش قرار داريد راضي نيستيد…
اگه از برخورد دوست صميميتون راضي نيستيد…
ببينيد چي درونتون داريد كه اون شرايط ، اون دوست عزيز ،
اون اتفاق رو به خودتون جذب كرديد.
بهش آگاه بشيد…
پاكش كنيد…
فقط خودتون رو تغيير بديد…
فقط رو خودتون كار كنيد…
طبيعت جاتون رو تغيير ميده…
دقيقا شبيه همون براده هاي روي آهنربا …
پس وقتي يه دوستي اخلاقي داره كه شمارو آزار ميده، نياز نداريد اون دوستتون رو تغيير بديد…
خودتون هم اون اخلاق رو در بيشتر مواقع داريد يا در آينده خواهيد داشت…
آدما آيينه ي يكديگه ان…
هرچي ك تو ديگران ميبينيد رو خودتون هم داريد…
اگه زنندست…
اگه ناراحت ميشيد از ديدن اون رفتار….
خودتون رو پاكسازي كنيد تا اون لحظه رو ديگه نبينيد.
يا آموزشش رو ميبينيد و
پاكسازي ميكنيد…
يا اين ك طبيعت حول يه سيكل دوباره و اون مساله زننده رو نشونتون ميده.
معمولا ساعت 00:00 رو ساعت پاكسازي عنوان ميكنم
و يادآوري اين ساعت به عنوان ساعت پاكسازي برام حكم يه وظيفه شده.
پاكسازي از چي؟!
پاكسازي از هر گونه حس بد و زننده…
پاكسازي از هر نيروي منفي و آزار دهنده…
پاكسازي از تفكرات منفي…
پاكسازي از شرايط منفي…
پاكسازي از هر چيزي كه امروزتون رو خراب كرد…
هر چيزي ك فكرتون رو مشغول كرد و لحظه اي آرامشتون رو ازتون دور كرد…
بهش آگاه بشيد…
متوجهش باشيد…
از طبيعت بخايد كه پاكسازيش كنه…
از طبيعت بخايد ك ديگه اون حس رو تجربه نكنيد…
درس مورد نظر رو بگيريد و مرحله رو رد كنيد…
پس اگه امروز كار اشتباهي كرديد…
جاي اشتباهي رفتيد…
رفتار اشتباهي رو مرتكب شديد…
يا حتي اگه كسي باهاتون بد برخورد كرد…
يا حركت زننده اي رو ديديد…
همين لحظه بهش آگاه باشيد.
و پاكسازيش كنيد…
تا ديگه نبينيدش.
پاكسازي به روش جيوان همين بود ك گفتم…
ميتونم ١٠ تا كتاب راجع به پاكسازي مثال بزنم و بنويسم…
ولي محتواي كلي همينايي بود كه گفتم…
اگه مساله پاكسازي، با اين مثال هايي كه زدم روشن و تفهيم نشد براتون، بهتره بزاريد تو يه فرصت ديگه…
چون احتمالا هنوز زمانش نشده…👍
سوالات مرتبط با پاكسازي ؛
آيا نيازه كه هر روز پاكسازي كنيم؟!
ما بعنوان ضره در طبيعت ، در هر لحظه دچار بمباران انرژي هاي مثبت و منفي ميشيم…
و اين انرژي هاي مثبت و منفي براي رشد ما لازم و ضروريه.
نميشه گفت كه منفي بهمون نخوره.
نخوره رشدي هم اتفاق نميافته…
آدمي از دل سختي و گذر از منفيهاست كه به يه مرحله بالاتر از آگاهي ميرسه…
اين طور تصور كنيد كه طبيعت نمودار زندگيامون رو به سمت پايين ميكشه تا يه پرتاب قويتري رو براي رسيدن به مرحله ي جديد طي كنيم…
اين مثال رو قرار بود تو كتاب ‘فروشنده موفق ‘ بزنم 🤚
ولي اينجا هم ميشد عنوانش كرد.
پس ما براي رشد نياز به منفي ها داريم…
ببينيم، آگاه بشيم، پاكسازي كنيم، و در نهايت رشد كنيم.
پس پاكسازي در هر لحظه و هرجا… مهمه👍
براي پاكسازي ذهن و جسم از چه روش ها و اساتيدي استفاده و كمك بگيريم؟
يكي از بيشترين سوالاتي كه معمولا پرتو جوها تو ذهنشون هست ، اينه كه ما چجوري پاكسازي كنيم و آيا نيازه كه براي پاكسازي استاد و گورو داشته باشيم.
جواب من به اون دسته از دوستان اينه كه مرحله ي اول پاكسازي، خاستنه…
خاستن هميشه اولين مورده…
وقتي ميخايد، خود به خود اتفاقات براتون ميافته…
كافيه باور داشته باشيد…
ممكنه شما حتي نياز به استاد و گورو نداشته باشيد…
چون طبيعت خودش بهترين استاده…
و ميتونه با زبان سكوت هم براي جوينده استادي كنه…
هر چند نميتونم كمكي كه يه استاد و گورو و يا يك همراه براي طي كردن مسير پاكسازي بكنه رو ناديده بگيرم👍
و مطمئنن اگه شخصي متناسب با خاستش ، به استاد نياز داشته باشه، مادرمون طبيعت راهنماييش خواهد كرد.
مثل يك كتاب…
يا يك پيج اينستاگرام…
يا يك دوست…
همه از درون براي همديگه استاديم👍
بعد از پاكسازي شما بايد همچو رهرو در مسير باشيد…
يعني هر روز درس جديد…
هر روز آگاهي…
هر روز رشد
تو فصل بعدي راه رو به شما نشون ميدم و شما رو در مسير رها ميكنم🤚
1 دیدگاه
کاملا دقیق و کامل بود فصل پاکسازی
وقتی شروع میکنی مثلا بنخوردن گوشت بعدشخود بخود انجام میشه
تجربه خودم اینه من حدود ۲ماه خامگیاهخوار شدم برای پاکسازی بدنم
و اتفاقی ک افتاد حای خودمم متوجه اش نبودم
سیاهی که نزدیک یکسال بود درگیرش بودم تا پاکش کنم و نمیشد
با پاکسازی بدنم از بین رفت
میدونید ک وقتی من میگم مثلا ی قسمتی از خودم رو پاک کردم سیاهیم رو پاک کردم کائناتباز تورو تو همون شرایط میزارع تا ببینه واقعا برخوردت عوض شده یا نه
و من بعد این امتحانهایی ک داشتم فهمیدم واقعا بهش رسیده بودم به پاکسازی که میخاستم و نتیجه اش عالی بود